پازل زیبای اندیشه دینی

فرهنگ دینی، قطعه گمشده پازل مشکلات جامعه
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 
  • ورود 

شفا گرفتن دختر۱۱ ساله درشب شهادت امام رضا(ع)

26 مهر 1399 توسط راحیل
شفا گرفتن دختر۱۱ ساله درشب شهادت  امام رضا(ع)

پدرسمانه: از نخستین روزهای بروز بیماری سمانه صحبت کنید.

سمانه حدودا ۸ماهه بود که یک شب تب شدیدی کرد و در اثر تب بالا با تشنج روبه‌رو شد. در اثر این تشنج سنگین، پاهای سمانه فلج شد و او قدرت تکلمش را هم از دست داد. از همان زمان بود که ما به هر دری زدیم تا بتوانیم با کمک پزشکان سلامتی دوباره سمانه را برگردانیم. با این حال پس از رفت‌وآمدهای بسیار و مراجعه به پزشکان روستا و شهرهای شیروان و مشهد کاملا از بهبود او ناامید شدیم.

زمانی که متوجه شدید برای سمانه درمانی وجود ندارد چه حالی داشتید؟

واقعا شرایط بدی بود. من یک چوپان بودم و با وجود مشکلات عادی که در تأمین مخارج زندگی‌ام داشتم هزینه‌های سنگینی هم برای درمان پرداخت می‌کردم. خیلی مواقع دایی‌ها و عموهای سمانه به من پول قرض می‌دادند تا دخترم را به دکتر ببرم. اما درنهایت از خوب شدن سمانه ناامید شدم و یک روز با دلی شکسته و ناامید از خوب شدن سمانه تمام پرونده‌های پزشکی را پاره کردم و گفتم دیگر تمام امیدم فقط به ائمه(ع) است تا سمانه را شفا دهند. من تمام تلاشم را کرده بودم و در حد توانم برای درمان سمانه خرج کرده بودم اما انگار کاری از بنده‌های عادی برنمی‌آمد و گره باید با توسل به ائمه(ع) حل می‌شد. آنها کسانی هستند که به خواست خدا، تمام گره‌ها را باز می‌کنند و من هم تمام امیدم به باز شدن گره توسط ائمه اطهار(ع) به‌خصوص امام رضا(ع) بود.

از روزی که تصمیم گرفتید باز شدن گره را به ائمه بسپارید چه کارهایی انجام دادید؟

از همان موقع سمانه را بارها با خودمان با کاروان‌های پیاده به مشهد بردیم. در این بین مادر‌همسرم(مادربزرگ سمانه) زحمات زیادی کشید و خودش به تنهایی ۹بار سمانه را ‌ پای پیاده به مشهد برد. من و مادر سمانه هم چندین بار او را با پای پیاده به پابوس آقا بردیم تا شفایش را با لطف امام‌رضا(ع) بگیرد. این بار هم من و مادر بزرگ سمانه همراهش بودیم و این معجزه بزرگ را به چشم دیدیم. از طرف دیگر از همان زمانی که سمانه با مشکل روبه‌رو شد در تمام مراسم‌های عزاداری که در امامزاده روستا برگزار می‌شد، او را می‌بردم و زیر پای سینه‌زنان و عزاداران می‌خواباندم. من تصمیم‌ام را گرفته بودم و همیشه با خودم می‌گفتم در این راه خسته نمی‌شوم و آنقدر نوکری ائمه را می‌کنم تا شفای فرزندم را بگیرم. در این سال‌ها تمام توکلم به آقا بود و مطمئن بودم که صدای دل‌شکسته‌ام را می‌شنود و جوابم را می‌دهد.

در روز معجزه دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

آن روز وقتی به حرم رفتیم من در قسمت مردانه بودم و سمانه و مادربزرگش در بخش مربوط به زیارت خانم‌ها بودند. با این حال به‌دلیل شلوغی و ازدحام بخش خانم‌ها سمانه را به من دادند تا او را به قسمت آقایان ببرم و تبرکش کنم. بعد از اینکه زیارت سمانه تمام شد دوباره او را پیش مادربزرگش برگرداندم و آنها نزدیک پنجره فولاد نشستند. من در فاصله‌ای با آنها قرار داشتم که ناگهان متوجه ولوله و صداهای پرشوری شدم که صلوات می‌فرستادند. ابتدا کمی گنگ بودم و اصلا نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده اما کمی بعد از اینکه به‌خودم آمدم دیدم سمانه روی دست مردم است و پارچه سبزی روی سرش است. واقعا باورم نمی‌شد این دختربچه‌ای که شفا گرفته و روی پاهایش ایستاده دختر خودم است و در آن لحظات فقط اشک می‌ریختم. بارها درباره شفا گرفتن بیماران زیادی در مشهد شنیده بودم اما باورم نمی‌شد معجزه را با چشمان خودم در مورد فرزندم ببینم.

فکر می‌کنید چه عاملی باعث شد تا این بار با دست پر از زیارت امام رضا(ع) برگردید؟

عشق به امام رضا(ع) و دل شکسته ما مهم‌ترین چیزی بود که باعث شد آقا ما را دست خالی از خانه‌اش برنگرداند. در طول این سال‌ها من و خانواده‌ام با مشکلات زیادی رو‌به‌رو بودیم و در چند سال اخیر به‌دلیل مشکل سمانه، همسرم هم بیمار شد. او آنقدر سمانه را برای حمل کردن و کارهای شخصی‌اش بلند کرد که چند سالی است به‌دلیل دیسک کمر زمینگیر شده و ما علاوه بر مشکلات سمانه با بیماری همسرم هم مواجه بودیم. از طرف دیگر مشکلات مالی فشار زیادی به من می‌آورد و همه اینها باعث شده بود با دلی شکسته و پردرد پا در راه سفر پیاده به حرم امام‌رضا(ع) در روز شهادتش بگذارم. در طول مسیر زیارت بارها با آقا صحبت می‌کردم و می‌گفتم دست خالی برم نگردان که امید زیادی به این زیارت دارم. با وجود ایمانی که به معجزه و لطف ‌آقا داشتم دلم شکسته بود و خودم را در ناتوانی مطلق می‌دیدم.

این‌طور که شنیده‌ایم منزل شما در نقطه‌ای از روستاست که حتی‌امکان استفاده از ویلچر برای سمانه وجود نداشته.

بله همینطور است. ما در خانه‌ای زندگی می‌کنیم که روی تپه و پایین رودخانه قرار گرفته. این خانه دقیقا آخرین خانه در روستای فاروج است و عبور و مرور برای خود ما سخت است چه برسد به سمانه که برای راه رفتن مشکل داشت و نمی‌توانست از این راه‌ها عبور کند. سمانه در دوران بیماری‌اش تحت پوشش بهزیستی قرار گرفته بود و بارها بهزیستی روستا برای تحویل ویلچر اقدام کرد که البته به‌دلیل شرایطی که خانه‌ما داشت ما ویلچر را نگرفتیم چون اصلا نمی‌توانستیم از آن استفاده کنیم. اینجا آنقدر خاک و گل است که با پای سالم نمی‌شود روی زمین راه رفت چه برسد به اینکه می‌خواستیم روی این زمین شیب‌دار از ویلچر استفاده کنیم. به همین دلیل برای حمل سمانه که رفته رفته با بالا رفتن سنش، سنگین‌تر می‌شد مشکل داشتیم و همیشه باید یکی او را بلند می‌کرد و این طرف و آن طرف می‌برد.

در طول این سال‌ها سمانه هیچ‌وقت به مدرسه نرفته؟

همانطور که گفتم به‌دلیل شرایط خانه ما و فاصله‌ای که تا مدرسه دارد نتوانستیم او را به مدرسه بفرستیم. باید کسی او را به مدرسه می‌برد که من به‌دلیل شرایط کارم این امکان را نداشتم و مادر سمانه هم که دیگر توان بلند کردنش را نداشت. اما حالا که سمانه شفا گرفته و روی پاهای خودش راه می‌رود می‌خواهیم او را در مدرسه روستا ثبت‌نام کنیم تا او هم مثل همه بچه‌ها به مدرسه برود. ما از سال‌ها پیش تحت پوشش بهزیستی بودیم و آنها گاهی پیگیر مشکلات سمانه بودند. در حال حاضر هم بهزیستی در حال ساخت خانه‌ای برای ما در نزدیکی مدرسه است تا سمانه بتواند به مدرسه برود و تحصیلش را شروع کند.

به جز سمانه فرزند دیگری هم دارید؟

بله من ۴ دختر دارم که همگی به لطف خدا سالم هستند و با شفای سمانه حالا همه فرزندانم را در سلامت کامل می‌بینم و از این بابت هر روز خدا را شکر می‌کنم.

بعد از شفای سمانه پزشکان شرایط او را بررسی کرده‌اند؟

بله از طرف بهزیستی چند پزشک او را معاینه کردند و آزمایش‌هایی گرفتند و همه معتقدند او هیچ مشکلی ندارد و پاهایش شرایط عادی یک فرد سالم را دارد. همه پزشکان به وقوع این معجزه اعتقاد جدی دارند و معتقدند شرایط سمانه زمین تا آسمان تغییر کرده است. در آزمایش‌های سمانه هیچ مشکلی دیده نمی‌شود و همین باعث تعجب پزشکان شده و آنها معتقدند این اتفاق چیزی جز معجزه نمی‌تواند باشد.

این روزها حتما در خلوت خودتان زیاد با امام رضا(ع) صحبت می‌کنید. در این خلوت‌ها چه حرف‌هایی با امام رضا(ع) می‌زنید؟

من قبل از شفای سمانه هم شکی در لطف و کرامت آقا نداشتم و به همین دلیل هیچ وقت در این راه ناامید نشدم. با این حال بعد از شفای سمانه ایمانم به لطف امام‌رضا(ع) چندین برابر شده و هر روز در خلوتم از او می‌خواهم همه بیماران را شفا دهد و دل هیچ پدر و مادری را با دیدن ضعف و بیماری فرزندش شکسته نگذارد. این روزها تمام ذکرم و دعاهایم برای شفای بیماران است چون می‌دانم شفای لاعلاج‌ترین بیماری‌ها در برابر کرامت ائمه ساده‌ترین کار است. به‌خودم قول داده‌ام در برابر این معجزه‌ای که ضامن آهو به من نشان داد تا آخر عمر نوکری‌اش را کنم و هر سال با پای پیاده به پابوسش بروم.

هر سال پیاده به پابوس امام‌رضا(ع) می‌روم

ثریا رضوانی،‎ مادربزرگ سمانه هنوز باورش نشده که نوه‌اش روی پاهای خودش می‌ایستد

در طول سال‌های بیماری سمانه، همپای پدر و مادر، زحمات این دختر رنجورو بیمار را به جان خریده و شبیه به یک مادر، سمانه را بزرگ کرده است. با لهجه شیرین مشهدی صحبت می‌کند و می‌گوید: «با شفای سمانه دوباره جان گرفتم و جوان شدم». در طول این سال‌ها ۹بار سمانه را به کمرش بسته و با پای پیاده به زیارت امام رضا(ع) رفته است. در زمان مصاحبه بارها وقتی درباره سمانه صحبت می‌کند از ته قلبش قربان صدقه دخترک می‌رود و می‌گوید: «بچه‌ام حرف نمی‌زد اما حالا دم می‌زند. راه می‌رود و بازی می‌کند». ثریا رضوانی مادر بزرگ سمانه با زبان شیرینش خاطرات روز معجزه و شفا را تعریف می‌کند.

ظاهرا به سمانه خیلی نزدیک هستید و در طول این سال‌ها مثل مادر خودش برایش زحمت کشیده‌اید.

سمانه از همان زمانی که به دنیا آمد دختر شیرینی بود و همه او را دوست داشتند. تا ۸ ماهگی که سالم بود هم او را خیلی دوست داشتم اما زمانی که تشنج کرد و فلج شد همه زندگی‌ام را گذاشتم تا کمک کنم این بچه بزرگ شود و با وجود شرایطی که دارد به پدر و مادرش فشار نیاید.

شما به تنهایی ۹بار سمانه را با پای پیاده به مشهد برده‌اید. چه انگیزه‌ای باعث می‌شد که خودتان را به زحمت بیندازید و علاوه بر سختی پیاده‌روی تا مشهد، دختربچه‌ای که توان راه رفتن ندارد را هم با خودتان در این سفر همراه کنید.

تمام ایران دلشان به امام‌رضا(ع) خوش است و در اوج ناامیدی گره‌های کور را به آقا می‌سپارند؛ چه برسد به ما که به مشهد نزدیک هستیم و تمام چشم امیدمان به جاده‌‌ای است که به سمت مشهد می‌رود. من از همان اوایل بیماری سمانه به خوب شدنش ایمان داشتم و می‌دانستم با وجود این همه نذر و نیاز، آقا در را به رویمان نمی‌بندد. فقط نمی‌دانستم صلاح شفا در چه زمانی است و می‌گفتم تا زمانی که شفای سمانه را نگیرم بی‌خیال زیارت آقا با پای پیاده نمی‌شوم.

روز معجزه سمانه در کنار شما بود؟

بله من در کنار سمانه بودم که دیدم خیلی عجیب بلند شد و روی پاهایش ایستاد. من خودم مریض هستم و قدرت این را ندارم که در زمان زیارت خودم را به ضریح برسانم و زیارت کنم. اما می‌دانم آقا از همان جایی که من ایستاده‌ام هم صدایم را می‌شنود. با این حال وقتی دیدم ‌نمی‌توانم جلو بروم و سمانه را طواف بدهم به‌دلیل شلوغی، سمانه را به پدرش سپردم تا او را به قسمت مردانه ببرد و طواف بدهد. بعد از زیارت با سمانه در حیاط صحن نزدیک پنجره فولاد‌ نشستیم و من دعا می‌کردم و سمانه هم کنارم بود. پدرش هم با مقداری فاصله دورتر نشسته بود. در حال زیارت بودم و توی قلبم با امام رضا(ع) درددل می‌کردم که دیدم سمانه از جایش بلند شد و چند قدمی برداشت. آن شب، شب شهادت آقا بود و حرم شلوغ بود. من یک لحظه فکر کردم در آن شلوغی دختربچه‌ای شبیه سمانه است اما وقتی دقت کردم، دیدم این سمانه خودم است که بلند شده و بعد از ۱۰ سال روی پاهایش ایستاده.

بعد از این اتفاق چه شرایطی در حرم حاکم شد؟

ابتدا کسی متوجه نشد چند نفر از زوار کاروانمان که کنارمان بودند و ما را می‌شناختند راه رفتن سمانه را دیدند شروع کردند به شیون و صلوات فرستادند. همین موقع بود که همه متوجه شفا گرفتن سمانه شدند و محوطه شلوغ شد. بعد از آن هم خدام حرم، سمانه را به اتاقی بردند تا زیر دست و پا له نشود و از صدا و سیما از ما گزارش و مصاحبه گرفتند.

تا چند ساعت بعد از دیدن این صحنه فکر نمی‌کردید این معجزه اتفاقی باشد و نگران شوید که شاید سمانه بعد از این اتفاق باز هم راه نرود؟

هر چند به معجزه ایمان داشتم اما با عقل دنیایی‌ام کمی شک کردم و می‌گفتم یا امام رضا یعنی سمانه واقعا شفا گرفته و راه می‌رود؟ با این حال زمانی که از صدا و سیما برای گرفتن گزارش آمدند سمانه چندبار از پله‌ها بالا و پایین رفت و دیگر خیالم راحت شد که در معجزه آقا و خواست خدا شکی نیست.

در حال حاضر سمانه چه شرایطی دارد؟

خدا را شکر او همین حالا کنار من است. راه می‌رود و بازی می‌کند. او تا قبل از این معجزه توانایی حرف زدن نداشت و الان راحت حرف می‌زند و برایم صحبت می‌کند.

با توجه به محبتی که به سمانه دارید حتما وابستگی زیادی بین شما و نوه‌تان وجود دارد.

بله همینطور است. من از زمانی که سمانه بچه بود کنار او بودم اما از زمانی که مادرش بیمار شد و کمردرد گرفت حتی بیشتر از قبل در کنارش بودم و حالا جانم به جانش بسته است.

بعد از شفای سمانه برخورد اهالی روستا با شما چطور بوده ‌؟

روستای فاروج روستای کوچکی است و همه اهالی یا قوم و خویشند یا اگر هم نسبتی با هم نداشته باشند به هم خیلی نزدیک هستند. از زمانی که سمانه شفا گرفته به‌جز خودمان که خرج داده‌ایم و ادای نذر کرده‌ایم اکثر اهالی روستا دام‌هایشان را جلوی پای سمانه قربانی کرده‌اند و اعتقاد دارند که سمانه بنده نظر شده روستاست. اینجا همه خوشحالند و سر از پا نمی‌شناسند. سمانه سال‌ها پای ثابت همه سینه‌زنی‌ها و عزاداری‌های روستا بوده و همه می‌دانند که آقا توجه ویژه‌ای به او داشته.

حالا که سمانه شفا گرفته باز هم با پای پیاده به مشهد و زیارت امام رضا(ع) می‌روید؟

شک ندارم که می‌روم. تا زمانی که زنده هستم با پای پیاده به مشهد و پابوس آقا می‌روم و دعا می‌کنم همه بیماران شفا بگیرند و همه بنده‌ها گرفتاری‌هایشان برطرف شود.

می‌خواهم به مدرسه بروم

بعد از ۱۰ سال بی‌حسی پاها و ضعف در تکلم حالا بهتر از قبل صحبت می‌کند و منظورش را می‌رساند. زمانی که با مادربزرگش صحبت می‌کنم اصرار دارد که گوشی تلفن را به سمانه بدهد تا ببینم سمانه حرف می‌زند. دختربچه شفا گرفته گوشی تلفن را از مادر بزرگش می‌گیرد و خیلی شیرین و با انرژی و به‌صورت کشیده می‌گوید: « سلام خاله!» از او می‌پرسم چه کار می‌کنی و حالت چطور است؟ با ذوق می‌گوید: «راه می‌روم، بازی می‌کنم». در حالت طبیعی سمانه باید کلاس چهارم دبستان باشد اما به‌دلیل مشکلاتی که داشته تا به حال به مدرسه نرفته و حالا بعد از شفا گرفتنش می‌خواهد مدرسه رفتن را شروع کند. از او می‌پرسم: «کلاس چندمی؟!» قند توی دلش آب می‌شود و می‌گوید:«می‌خوام به کلاس اول برم و درس بخونم». وقتی از او می‌پرسم حالا که امام‌رضا(ع) پاهایت را خوب کرده چه صحبتی با او داری؟! انگار که طرف صحبتش من نباشم چندبار با زبان شیرینش، بریده بریده می‌گوید:« امام رضا تشکر می‌کنم که می‌تونم راه برم!»

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: ویژه ی ایام عزای سه نور هدایت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

پازل زیبای اندیشه دینی

باتلفیق وکنارهم چیدن نظرات اندیشمندان ، پازل فکری زیبایی طراحی خواهد شد که ما به مقصودبرسیم

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آشتی باخدا
  • احادیث
  • ارادت
  • استکبار
  • امام وامامت
  • انتخابات ۱۴٠٠
  • انقلاب اسلامی ومسائل مربوط به آن
  • بدون موضوع
  • بصیرت زهرایی
  • بیانات
  • تربیتی
  • تسویف
  • تمدن غرب
  • جهادفرزندآوری
  • حجاب
  • حسادت
  • حضرت محمد/ربیع الاول
  • خانواده
  • ختومات
  • خیروبرکت
  • دل_نوشت
  • زن آنگونه که باید باشد
  • زی طلبگی
  • سجده
  • سواد رسانه. فضای مجازی. تکنولوژی
  • شعر/تلنگر/نکته/خاطره
  • شهدا
  • عکس نوشته های مباحث استادطاهرزاده
  • غدیر
  • غفلت
  • فتح خرمشهر
  • فرهنگ
  • قرآن
  • ماه رجب
  • ماه رمضان
  • ماه شعبان
  • مطالعه
  • معرفت نفس
  • معرفی کتاب
  • مقام عرشی حضرت فاطمه سلام الله علیها
  • مقام لیلة القدری حضرت فاطمه
  • ملائکه الله
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • موکب عاشورائیان
  • نفوذ
  • نوروز1400
  • همسران جوان
  • ویژه نامه اربعین حسینی
  • ویژه ی ایام عزای سه نور هدایت
  • پای درس علامه جعفری
  • کرامات
  • کرونا
  • یاد خدا
  • یاد معاد

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

پیوندهای وبلاگ

  • رزق کریم(جهش تولید)

کاربران آنلاین

  • مدیر النفیسه
  • asora

آمار بازدید

  • آیات واحادیث تصویری مخصوص کودکان
  • عکس نوشته های مهدوی
  • ختم ذکر یاعلی "مجرب"
  • زیارت مجازی حضرت رقیه (التماس دعا)
  • عکس نوشته های حجاب وعفاف

آخرین مطالب

  • در ماه رجب برويد خودتان را ورق بزنيد
  • رجبيون افرادى هستند با مقامى خاص
  • ⁦❤️⁩درماه رجب به انسان کامل نزدیک شویم
  • ⛔آخرین سنگ
  • ♥️دالان، خاطره انگیز ترین بخش عاشقانه های من است
  • در آینۀ تشییع شهید سید حسن نصرالله
  • دعاهای ماه شعبان  راه رسیدن به طریقت پیامبر
  • شعبان دهلیز رمضان
  • مسئله فدک درکلام شهید صدر
  • دفترخاطرات

اوقات شرعی

امروز: یکشنبه 07 دی 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی:
  • فرهنگ دینی، قطعه گمشده پازل مشکلات فرهنگی جامعه
  • تماس